روزگاری نه چندان دور یکی از رهبران حزب کمونیست چین گفته بود « اهمیتی ندارد که گربه سفید است یا سیاه ، مهم آن است که بتواند موش بگیرد » این سخن پیام روشنی دارد اهمیت نیل به هدف با هر وسیله در دسترس معتقدان به چنین پنداری که متاسفانه پر تعداد هستند کامیابی در رسیدن به مقصد را مهم می دانند و در این راه حاضر به حذف همه موانع هستند ؛ گر چه عامل مزاحم اصول اخلاقی و جنبه های ارزشی حیات انسانی باشد
روزگاری نه چندان دور یکی از رهبران حزب کمونیست چین گفته بود: « اهمیتی ندارد که گربه سفید است یا سیاه ، مهم آن است که بتواند موش بگیرد » این سخن پیام روشنی دارد : اهمیت نیل به هدف با هر وسیله در دسترس . معتقدان به چنین پنداری که متاسفانه پر تعداد هستند کامیابی در رسیدن به مقصد را مهم می دانند و در این راه حاضر به حذف همه موانع هستند ؛ گر چه عامل مزاحم اصول اخلاقی و جنبه های ارزشی حیات انسانی باشد .
اینکه رهروان چنین دیدگاهی در کدام نقطه از زمین زندگی می کنند ویا دارای چه مذهب ، جنسیت یا شغلی هستند ، چندان اهمیتی ندارد ، بلکه آنچه شایان توجه است ، نقطه اشتراک همه باورمندان این تئوری است : رسیدن به هدف با پرداخت هر بهایی.
در موضوع حرفه وکالت ، کم نیستند مردمی که وکیل خوب را فردی میدانند که بتواند آنها را در یک دعوی قضائی به پیروزی رساند ، خواه صاحب حق باشند یا مقابل آن و خواه این موفقیت از طریق ارائه مدارک کارساز و استدلال های قوی حقوقی بدست آید ویا با فریبکاری و توسل به قلب حقیقت . از منظر این دست موکلان ، وکیل دادگستری در مقابل آنها تعهد به نتیجه دارد و بدین خاطر نه فقط توان بدنی و ظرفیت ذهنی اش را در استخدام موکل در آورده ، بلکه اگر اقتضاء کند ، با نقض اصول عالی اخلاقی و حرفه ای مکلف به غلبه بر خصم است .
نگاه ابزاری دل سپردگان به چنین راه و رسمی ، نقض همه ساختارها برای دست یابی به هدف است ، در چهارچوب فکری اینان ، مفهوم وکیل خوب ، جمع عواملی چون دانش کافی ، سلامت نفس ، پشت کار قابل تحسین و یا تجربه لازم نمی باشد ، بلکه دستیابی به نتیجه است که صفت خوب را به وکیل الحاق می نمایند. از این نظر معنی وکیل خوب ، وکیل موفق است ، اما آنچه بی اهمیت جلوه می کند چگونگی رسیدن وکیل به مقصود می باشد . اگر کسب نتیجه با رخنه نامشروع در اجزای دادگستری حاصل آمده باشد و در این میان باطل ظاهر و برحق چیره شود ، موکل را باکی نیست ، چراکه به هدف رسیده و وکیل را حرجی نخواهد بود ، چرا که مطلوب بدست آمده و جز این هم انتظاری نبوده است .
این تمام مطلب نیست و در این باره نباید تمامی تقصیر را متوجه مراجعین به وکلا دانست زیرا با اندکی دقت می توان بخشی از مشکل را در میان گروهی از وکلا جستجو نمود . تنزه طلبی و انگشت اتهام به طرف دیگران گرفتن ، بی انصافی و دلخوش داشتن بیهوده است . بی تردید این زمان ، دوران نضج و بروز فضائل اخلاقی نیست و رواج انواع رذائل و بی رسمی ها ، بازتاب گویایی از حال نزار جامعه ما است . اما هستند وکلایی که با فراموش کردن مسئولیت اخلاقی و حرفه ای خود در افزایش نابسامانی دادگستری و پریشانی وضع قضاء بی تأثیر نبوده اند؛ به طوری که به جرات می توان نااستواری بنیان های اخلاقی در حرفه وکالت را حاصل تقصیری مشترک خواند . تقصیری برآمده از رشد ضد ارزشها که به تباهی معنوی جامعه منجر شده ، با انضمام بی تفاوتی و گاهی موانست با این وضع از سوی وکلای دادگستری افزون بر آن همیاری قلیلی از ما در سست کردن قوام و ساختار متعالی این شغل را نمی توان از نظر دور داشت .
پس اگر نگاه خود را برای یافتن عوامل گژ روی جامعه وکالت به دورن متمرکز سازیم ، درک این واقعیت سخت نیست که وکلا بعنوان مجموعه ای از دانش آموختگان حقوق که قانون مداری وعدالت باوری انتظار به جایی از ایشان است ، اقدامی درخور ، برای توقف و حتی کندساختن روند تنزل استانداردهای شغلی انجام نداده اند. طرفه آنکه بعضی رفتارها که از درون این تشکل صنفی ظاهر شده ، به همنوائی با جریان معارض با اصول والای این حرفه بدل شده است .
تبیین رابطه وکیل خوب و وکیل موفق می تواند رد پای انحطاطی ناپیدا در این زمینه را آشکار نماید . در نگاه نخستین ، اوصاف خوب و موفق برای یک وکیل دادگستری معنایی واحد را افاده می کند ؛ حق نیز چنین است . اما در عمل با فاصله گرفتن این دو مفهوم در دایره واقعیت جستجو درعلت تفکیک لازم مینماید . در نگاه نخستین به نظر می رسد که خوب بودن , بیشتر حامل بار ارزشی و ذهنی (objective) و موفق بودن در بردارنده نمود عینی (subjective) است. با لحاظ این واقعیت ، توجه به دو نکته ضروری است :
1- سلوک رفتاری صاحبان حرفه در یک جامعه متاثر از عوامل گوناگونی است که شرایط محیطی و وضعیت زیستی یکی از آنها است . یعنی نمیتوان بدون توجه به اوضاع و احوال محیط بر زندگی یک وکیل دعاوی به داوری در باره شیوه اشتغال او پرداخت ، زیرا کسب معاش یکی از اجزای در هم تنیده شبکه حیات اجتماعی است که تنها در ارتباط با دیگر عناصر اثر گذار قابل باز شناسی است . در جایی که ابن خلدون در نظریه معروف خود در باب عصبیت از تاثیر جغرافیای زیستی بر روحیات مردم غافل نشده ، چگونه می توان تاثیر محیط اجتماعی بر شکل گیری تفکرات و آنچه سبک زندگی خوانده می شود را ، انکار کرد . به دلایلی که پرداختن به آنها از حوصله این بحث خارج است ، بسط مادی زندگی ایرانیان در 50 سال اخیر ، با گسترش ارزش های اخلاقی توأمان نشده ، حتی میتوان ادعا کردکه دستیابی نسبی به توسعه و رفاهی که نسل های قبل از آن بهره مند نبودند، به تقلیل معنویت اجتماعی منتهی شده و اینک که شیب نزولی انحطاط آشکار شده دیگر و کتمان آن ممکن نیست . وکلاء نیز مانند دیگر گروه های اجتماعی ، حامل وانتقال دهنده تمامی ارزشهای غیر مادی پیرامون خودمی باشند. این رابطه دو سویه ( اجتماع و وکیل ) تأثیر خود ر ا در شکل دهی نوع اندیشه وعمل ما به ظهور رسانیده است .
با اندکی تأمل در می یابیم که جامعه منضبط ، سخت کوش و مسئولیت پذیر ، شهروندانی با اوصاف متقارن خود را دارد و اجتماع عاری از خصائص پسندیده ، انسانهایی رادرخود گرد آورده که انتظار رفتارهای نیکو از ایشان امیدی سراب گونه است . تمثیل قرآن کریم در این باره به دو زمین پاک و خبیث که در اولی گیاهان پر بار روییده و در دومی جز گیاه کم ثمر سر از خاک بر نداشته[1] ، گویا و تأمل برانگیز است .
بذر نهال وکالت دادگستری اندکی قبل از مشروطه از غرب آورده و در عرصه قضاء این کشور کاشته شد ، رویید ، به بار نشست و ثمر داد . آیا این بذر عاریتی رشد کافی یافته و تاب تحمل بادهای سخت مخالف را پیدا کرده و یا میوه آن طعمی گوارا یافته است؟ پاسخ دقیق به این سوالات جز با توجه به شرایط رشد نهال وکالت و عوامل پیرامون آن امکان ندارد .
2- در یک جامعه که به طور نسبی پای بندی خود را به اصول و بنیان های اخلاقی نشان داده میان دو مقوله وکیل خوب و وکیل موفق تفاوتی وجود ندارد زیرا وکیل آراسته به زیور اخلاق که در کار خود از دانش و تجربه کافی بی نصیب نیست لزوماً وکیل موفقی به شمار می آید . در نقطه مقابل ، جامعه ای که درعمل سر به اطاعت از اصول در نیاورده و آشنایی اش با معیارهای اصیل زندگی را در میدان عمل ثابت نکرده ، شاهد تمایزی میان این دو مفهوم می باشد . به بیانی دیگر ، درجاییکه باید ها و نبایدها نقش عوض کرده اند ، این احتمال که اشتهار وکیل به موفق بودن حاصل استفاده از عوامل ناهنجار و مغایر با شئون شغلی بوده ، دور از ذهن نمی باشد.
علیرغم این حقایق انتساب علت تامه همه کژ روی افراد به جامع ، نوعی افراط گرایی و سقوط در دامن جبر گرایی اجتماعی است. به یقین هیچ کس در مقابل سیر تحولات جامعه دست و پا بسته نیست و نادیده گفتن فردیت انسانی معنایی جز از اثر انداختن هویت افراد نخواهد داشت. بی گمان ، عقیده به انحلال فرد در اجتماع راه را برای جمع گرایی کور و تمامیت طلبی قدرت طلبان مدعی نمایندگی جامعه خواهد گشود . وضعیتی که در آن ارزشهای فردی سرکوب شده و همواره جزء (فرد ) اسیر ،مقهور و فدای کل جامعه خواهد بود ارزشهای متعالی انسانی تسلیم در مقابل شرایط تحمیل کننده را بر نمی تابد و این جاست که سخن از اصلاح به میان می آید اصلاح از درون معنایی جز این ندارد که هر فرد برای بازسازی پیرامون خود بپا خواسته ، با بدی ها و بی رسمی های حاکم درافتد و فردی و جمعی و به تدریج طرحی نو در انداخته و مستقر سازد .
پس ، وکیل دادگستری نه تنها می تواند که متعهد است به جدال با ناهنجاری های محیط شغلی خود پرداخته و در پالایش هر آنچه رنگ زشتی گرفته بکوشد : تعهدی به وسیله و تلاشی در حد مقدورات . چنین کوششی از سوی هر وکیل امید به ایجاد جنبشی فراگیر برای اعتلای این حرفه را بیش از پیش ظاهر می سازد آن زمان بی گمان است که زبان طعنه زنان بریده شده و بد خواهان بر جای خود خواهند نشست . به نظر می رسد جهت اعتلای وکالت چاره ای جز تقریب دو مفهوم وکیل خوب و وکیل مو فق نیست ودر این راه ، هر وکیل دلسوز و آگاه ، رسالتی بزرگ در رشد دادن به خود و دیگران دارد . در آنصورت به سیطره نگرش ابزاری به وکیل ، پایان داده می شود و حق و عدالت با وکیل آگاه به مسئولیت های شغلی نیرو گرفته و باطل به گوشه ای رانده می شود.
باری ، آغاز سخن با گزاره ای استعاری از سیاستمداری بیگانه با ارزشهای الهی شروع شد و پایان آن را با کلامی متفاوت از یگانه مردی ختم می کنیم که جز به راستی نیندیشد و جز به حق سخن نگفت و جز به درستی عمل نکرد: " آیا از من می خواهید که پیروزی را با ستم ورزی بدست آورم[2] . این پاسخ اعتراضی پیشوای دادگران امام علی بن ابیطالب (ع) به کسانی بود که از او انتظار داشتند همانند دشمنانش با بکارگیری همه امکانات ، اگر چه باطل باشد به پیروزی دست یابد . پیامی پایدار از آموزگاری ماندگار برای همه کسانی که شور عدالت در دل و سودای دادخواهی در سر دارند. مضمون این سخن بزرگ پیامی ساده دارد : پیروزی قرین با ستمکاری ، همان شکست است .
دکتر علی رادان جبلی - وکیل دادگستری
منبع : وکلای ملت
دیدگاه خودتان را ارسال کنید