امیل دورکیم، جامعهشناس فرانسوی در تعریف جرم مینویسد، عملی وقتی جرم محسوب میشود که احساسات قوی و مشخص وجدان جمعی (گروهی) را جریحهدار سازد این بدین مفهوم است که قضاوت جامعه درباره عملی آن را جرم میسازد، و نه خصوصیات عینی آن عمل
امیل دورکیم، جامعهشناس فرانسوی در تعریف جرم مینویسد، عملی وقتی جرم محسوب میشود که احساسات قوی و مشخص وجدان جمعی (گروهی) را جریحهدار سازد. این بدین مفهوم است که قضاوت جامعه درباره عملی آن را جرم میسازد، و نه خصوصیات عینی آن عمل.
پس بزه مفهومی بینهایت نسبی و اجتماعی است. بدین ترتیب برحسب زمان و مکان عملی ممکن است جرم محسوب بشود یا نشود. امروزه بزه آن صورت که در گذشته بود، نیست هر چقدر در مسیر تمدن، بیشتر به واپس برویم، میبینیم که بزرگترین جرم عملی است که بر ضد نظام اجتماعی کهن صورت بگیرد. در اجتماعات پیشرفتهتر، قتل و آدم کشی بزرگترین جنایت به شمار میآمد و ایجاد «مالکیت فردی» جرائم بر ضد اموال را به وجود آورد.
با تحول اجتماعات بشری و تغییرات در شیوههای زندگی انسان در دو قرن گذشته و اهمیت روزافزون مسائل اقتصادی انواع بزه متحول شد. امروزه جوامع شاهد ارتکاب جرائمی هستند که تاکنون بی?سابقه بوده و اجرای مجازاتهای سخت و سنگین نیز نه تنها تأثیری در پیشیگری از وقوع جرائم نداشته بلکه بر میزان آن افزوده است.
در جوامع پیشرفته بزهکاران حرفهای و سابقهدار به صورت گروهی، باندهای مخفی تشکیل دادهاند و از فعالیتهای بزهکارانه و سودآوری مانند قمار، فروش و تجارت زنان و کودکان، قاچاق مواد مخدر، سرقتهای مسلحانه، بانک زنی و… بهرهبرداری میکنند. حتی باید پذیرفت که یک صنعت واقعی بزه با مدیران و کارمندان و شعبههایی در خارج از مرزهای یک کشور به وجود آمده است که تحت عنوان «جرائم سازمان یافته» شناخته میشود و بیشتر شبیه شرکتهای صنعتی چندملیتی هستند تا گروههای تبهکار. اینگونه تشکیلات به سختی قابل شناساییاند و بدون ترس از مجازات به اعمال مجرمانه خود ادامه میدهند.
1ـ بزهکار
امروزه نه تنها طبیعت بزه، بلکه وضعیت اجتماعی بزهکاران نیز دگرگون شده است. اهمیت روزافزونی اقتصادی در این عصر کسب کرده، هر روزه بر میزان جرائم ناشی از خدعه و فریب میافزاید.
نخستین بار، «ادوین ساترلند» اصطلاح «جرایم یقه سفیدان» را به کار برد. «جرایم یقه سفیدان» به جرایمی اطلاق میگردد که به وسیله افرادی انجام میشود که در بخشهای مرفهتر جامعه هستند. این اصطلاح انواع بسیاری از فعالیتهای تبهکارانه را دربرمیگیرد. از جمله کلاهبرداریهای مالیاتی، رویههای غیرقانونی فروش، کلاهبرداریهای مرتبط با دارو و خدمات پزشکی، کلاهبرداری رایانهای، اختلاس، ساخت یا فروش فرآوردههای خطرناک و آلودگی غیرقانونی محیط زیست و… بیشتر این جرائم در آمار رسمی ظاهر نمیشود.
جنبههای خشن جرایم یقه سفیدان نسبت به موارد قتل یا حمله و تجاوز کمتر نمایان است، اما درست به همان اندازه واقعیت دارد و ممکن است گاهی از لحاظ نتایج بسیار وخیمتر باشد.
برای مثال نقض آشکار مقررات در مورد تهیه داروهای جدید، ایمنی در محیط کار، جرایم علیه محیط زیست و آلودگی محیط ممکن است باعث آسیب جسمانی یا مرگ عده زیادی از مردم بشود.
بزه برای بیشتر مردم جذابیت خاصی دارد، هر چند ممکن است تعدادی از مردم به علت آگاهی از اینکه اگر مقررات قانونی را زیرپا گذارند مجازات خواهند شد از بزهکاری خودداری نمایند، ولی دو نوع بزهکار هستند که به هیچ وجه تحت تأثیر ترس از مجازات قرار نمیگیرند.
این بزهکاران عبارتند از: بزهکاران اعتیادی که به علت رشد ناقص «فراخود» تنها از قانون مجرمانه خود تبعیت میکنند و دیگر کسانی که دارای عوارض روان ـ نژندی هستند و این افراد به علت تضادهای شدید ناخودآگاه قادر به مقاومت در مقابل سائقهای درونی خود نیستند.
مجرمین به عادت تحت تاثیر عوامل جرم زا به فعالیتهای ضداجتماعی عادت میکنند. رفتار مجرمین به عادت ارثی نیست بلکه اکتسابی است و طرز تکوین شخصیت و محیط در پرورش آنان موثر میباشد.
بیبشتر گدایان، ولگردان، اوباشان از این گروهند. بزهکار حرفهای کسی است که ممر زندگی او از راه تبهکاری تأمین میگردد، به عقیده استاد استفانی فعالیت تبهکار حرفهای صرفاً برای تأمین معاش نیست بلکه شغلی است که از انجام آن لذت میبرد و با استعدادهای تبهکار سازگاری دارد. از جمله خطرناکترین تبهکاران حرفهای باندهای قاچاق مواد مخدر و قاچاقچیان بینالمللی تجارت زنان و کودکان میباشند که از انجام هیچ جنایتی برای پیشبرد مقاصد خود روگردان نمیباشند.
تبهکار حرفهای واقعیتی است اجتماعی که در حال حاضر بیش از سایر انواع جنایت ذهن دستگاه عدالت را به خود مشغول داشته است و متاسفانه دستگاه عدالت در مبارزه با این گروه از تبهکاران بخصوص اگر متشکل بوده و سازماندهی شده باشند، کمتر قادر به مقابله میباشد. بدین ترتیب بزهکاری با گذشتن از مرحله ابتدایی و رسیدن به مرحله صنعتی، همراه با تحول جوامع، متحول گردیده است.
ارزیابی میزان جرم و جنایت در هر جامعهای دشوار است، چون همه جرایم و تبهکاریها گزارش نمیشوند در نتیجه آمار رسمی جرم تنها شامل جرائمی است که عملاً توسط پلیس ثبت شدهاند.
بیشتر جرایم به ویژه سرقتهای کوچک اصلا هرگز به پلیس گزارش نمیشود: بررسیها نشان میدهند که دست کم نیمی از کل جرایم مهم، از جمله تجاوز به عنف، دزدی، و حمله به قصد وارد آوردن آسیب جدی به پلیس گزارش نمیشود.
میزان آدمکشی شاید دقیقترین آمار جرم باشد. هیچ کس پدیدهای را که آمار جرم و جنایت آشکار ساخته است انکار نمیکند و آن میزان فوقالعاده زیاد جرایم خشن است که در ایالات متحده امریکا در مقایسه با سایر کشورهای صنعتی از جمله بریتانیا رخ میدهد و قتلهای گزارش شده در هر سال در دیترویت، با جمعیت اندکی بیش از 5ر1میلیون نفر بیش از تمام انگلستان است که 55 میلیون نفر جمعیت دارد.
2ـ مجازات
هر جا که قانون وجود دارد، جرم نیز هست. زیرا سادهترین تعریف جرم عبارت است از هر شیوه رفتاری که قانون را نقض کند. واکنش بزهکاری در کلیه جوامع و زمانها به یک شکل نبوده و کیفر دادن بزهکار در مفهوم رنج و عذاب که از دیرزمان در نظر بوده، مورد موافقت کلیه جوامع نبوده و حتی نوع مجازات و اجرای آن در یک جامعه از زمانی به زمان دیگر، دستخوش تغییر و تحول گردیده است.
واکنش اجتماعی در اوایل مفهومی ابتدایی داشت. مجازات ابتدایی عکسالعملی بود متکی بر روح انتقام جویی.
مجازاتها بر اساس مسئولیت جمعی بود و هدف از مجازات برقراری نظم مختل شده بود. با پیدایش شهرنشینی و اجتماعات که توجه به فرد بشر در آن بیشتر شد، مجازات متوجه شخص مجرم گردید. و برای مجازات مجرم حتیالمقدور تحقیقاتی منصفانه صورت گرفت تا اندازه مسئولیت مجرم تعیین شود.
«ووئن ولئوته» مینویسد: دستگاه عدالت تا پایان قرن هیجدهم تنها عملی که انجام میداد مجازات گناهکاران با هدف عبرت دادن به دیگران و ایجاد رعب و هراس در اجتماع بود. زیرا تصور میشد که شکنجه و مجازاتهای شدید میتواند ترس و وحشت در اجتماع پدید آورد و در نتیجه مانع از ارتکاب جرم توسط دیگران گردد، اینگونه سیاست پیشگیری از جرم توأم با انتقام در ملاءعام بود که همراه با تبلیغات و توأم با خشونت بسیار در برابر دیدگان مردم انجام میگرفت.
امروزه کمتر کسی از تماشای فردی که شکنجه میشود و یا به طرز وحشیانه کشته میشود، صرف نظر از هر جنایتی که مرتکب شده باشد، واقعاً لذت میبرد. نظام کیفری ما بر مبنای زندانی کردن مجرم استوار است نه وارد آوردن رنج جسمانی و در بیشتر کشورهای جهان مجازات اعدام ملغی گردیده است.
ممکن است تصور کنیم در گذشته مردم وحشیتر بودهاند، در حالی که ما انسانتر شدهایم اما کاربرد رسمی خشونت به عنوان وسیله مجازات، قرنها در اروپا استقرار یافته بود.
مردم طرز تلقی خود را نسبت به این قبیل اعمال به طور غیرمترقبه تغییر ندادند. عوامل اجتماعی مهمتری در کار بودند که با فرآیندهای عمده دگرگونی که در آن دوره رخ میداد ارتباط داشتند. جوامع اروپایی در آن هنگام به جوامع صنعتی و شهری تبدیل شدند که نظم روستایی کهن به سرعت جای خود را به نظمی داد که در آن مردم بیشتر در کارخانهها و کارگاهها اشتغال پیدا کردند. به نواحی شهری که به سرعت رو به گسترش بود. کوچ نمودند. در نتیجه شکل مجازاتهای شدید برای دادن سرمشقی هولناک برای عبرت دیگران، تنها در اجتماعات کوچک کاملاً بسته که شمار جرم معدود بود اعمال میشد.
3ـ تحول مجازاتها
ر اواخر قرن هیجدهم مکتب کلاسیک علیه مجازاتهای غیرانسانی و شکل دلخواه غیرانسانی و شکل دلخواه و اختیاری تعیین مجازاتها به اعتراض و انتقاد پرداخت. به عقیده طرفداران این مکتب مجازات باید به اندازه کافی جدی و سنگین باشد تا بتواند لذتی را که از تجاوز به قانون حاصل میشود از بین ببرد. از نظر آنان انسان مختار و آزاد است، بنابراین مسئولیت کلیه رفتارهای خود را اعم از خوب یا بد به عهده دارد. چیزی که مهم است، جلوگیری از وقوع جرمهای جدید است و راه حل این کار، شدت مجازات نیست، بلکه بیشتر حتمی بودن اجرای مجازات است.
از آنجا که عقاید نوع دوستانه جدید تنها در مسأله مجازات مجرمین تأثیر گذاشته بود، مفهوم دیگری ضرورت داشت تا سبب بررسی واقعی مجرم گردد.
پیدایش این نظریه با کشفیات علمی این زمان تسریع و چشم اندازهای جدیدی برای بشر گشوده شد. رشتههای جدید علم مورد مطالعه قرار گرفت و به ظرایف فکر انسان و روابط اجتماعی بشر توجه شد.
اولین کوشش برای تاسیس مرض شناسی علمی جزایی بر پایه افکار «لمبروزو» صورت گرفت. «لمبروزو» رفتار مجرمین را از لحاظ ساختمان جسمانی و تا حدی روانی توصیف و تبیین کرد. به عقیده «لمبروزو» فرد مجرم ممکن است از نظر جسمانی بیش از آنکه به معاصرینش شبیه باشد، به اجداد ماقبل تاریخ شباهت داشته باشد.
علیرغم انتقاداتی که نسبت به نظریه «انسان جنایتکار» لمبروزو، صورت گرفت، عقاید وی زمینه مساعدی برای رشد و توسعه افکار جامعه شناسان، روان پزشکان و حقوق دانان پیدا کرد. و نه تنها خود مجرم تحت آزمایش دقیق واقع شد. بلکه نظام زندانها به شکل تازهای مورد مطالعه قرار گرفت. «فری وگاروفالو» به پیروی از عقاید «لمبروزو» بررسی وضع اجتماعی، جسمی و روانی بزهکاران را تایید و اصطلاح ازمون پزشکی و روانی و اجتماعی را در تألیفات خود به کار بردند و لزوم انطباق مجازات را با شخصیت و حالت خطرناک افراد تاکید کردند. در این زمان مطالعات انسانشناسی نیز در مورد مجرمین توسط شلدون و ارنست هرتن صورت گرفت و نظریة آمادگی قبلی برای ارتکاب جرم را که لمبروزو مطرح ساخته بوده، دوباره احیا شد.
پس از جنگ جهانی دوم جرم شناسان در پی یافتن سیاست جنایی جدید، بدون پیروی از نظرات دیگر مکتب تحققی، با اختیار اصطلاح «حالت خطرناک« ضمن دفاع از جامعه به منظور رعایت حقوق فردی و احترام به حیثیت آدمی، آزادی اراده انسان را پذیرفتند و بر مبنای این اندیشه، خواهان تربیت مجدد مجرم خطرناک و بازگرداندن وی به زندگی سالم اجتماعی شدند.
مفهوم «حالت خطرناک» یک واقعیت کلینیکی (بالینی) است که به نظر «دوبلینو» فرد با قرار گفتن در یک وضعیت اجتماعی دشوار، با این خطر (ریسک) روبرو میشود که به اندیشه مجرمانه خود جامه عمل بپوشاند.
بدیهی است منظور از حالت خطرناک، مرحله زودگذر آن نیست بلکه مرحله زماندار و مداوم آن است. به همین جهت اگر احساس شود که برای اجتماع و امنیت آن لازم است که فردی به صورت درازمدت از آزادی محروم گردد، باید آن را فوراً اجرا کرد در مورد اجرای محرومیت از آزادی افراد خطرناک، باید افرادی که دارای حالتهای مختلف میباشندبه طور جداگانه نگهداری شوند. زیرا این چنین افرادی از دو دسته تشکیل میشوند:
1ـ کسانی که غیرعادیاند یا دچار اختلالات و نقصانهای روانی میباشند.
2ـ کسانی که مرتکب تکرار جرم میشوند.
بنابراین برای اقدامات تأمینی، باید سازمانهای مختلفی برای هر یک از دو دسته فوق به وجود آورد. «مارک انسل» یا پایه گذاری نظمی نوین به منظور دفاع اجتماع از گزند اعمال بزهکارانه، به مشاهده و بررسی حقیقت میپردازد، حدود پیشگیریها و طرق و وسایل نگهداری افراد و اجتماع و نحوه مبارزه علیه جرایم را مورد توجه و مطالعه قرار میدهد.
آنسل مینویسد: «دفاع اجتماعی باید کوشش کند تا یک سیاست جنایی» به وجود آورد که مانع ارتکاب جرائم شود و به صورتی صحیح به درمان و سازگار کردن بزهکاران اقدام کند و سدی در مسیر سقوط ایجاد نماید.
«ووئن ولئوته» مینویسد، این وظیفه جرم شناسان است که اجتماع را علیه بزهکاری مجهز نمایند و اقدامات لازم برای درمان بزهکاران را به عمل آورند، یعنی هم علل جرم را مورد مطالعه قرار دهند و هم راههای پیشگیری و طرق جلوگیری و تکرار جرم را بررسی کنند تا بتوانند هم اجتماع و هم افراد را در مقابل جرائم حفظ نمایند.
منبع : اطلاعات