یکی از شاکله های جامعه مدنی، واگذاری بخشهایی از حاکمیت به نهادهای مردمی غیردولتی و نیز اعمال سیاست عدم تمرکز در بخشهای دولتی است بنابراین همان گونه که توسعه سیاسی به معنای توزیع قدرت سیاسی جامعه در بین نهادهای مردمی در حوزههای مختلف و واگذاری واقعی حاکمیت سیاسی به آنان میباشد، یکی از آثار پذیرش اندیشه توسعه قضائی، ایجاد نهادهای مشابه در حوزه وظایف قوه قضائیه و واگذاری بخشی از مسؤولیتهای این قوه به آنان است
دکتر نصرالله قهرمانی وکیل پایه یک دادگستری
یکی از عقل مینالد یکی طامات میبافد بیا کاین داوریها را به پیش داور اندازیم
یکی از شاکله های جامعه مدنی، واگذاری بخشهایی از حاکمیت به نهادهای مردمی غیردولتی و نیز اعمال سیاست عدم تمرکز در بخشهای دولتی است. بنابراین همان گونه که توسعه سیاسی به معنای توزیع قدرت سیاسی جامعه در بین نهادهای مردمی در حوزههای مختلف و واگذاری واقعی حاکمیت سیاسی به آنان میباشد، یکی از آثار پذیرش اندیشه توسعه قضائی، ایجاد نهادهای مشابه در حوزه وظایف قوه قضائیه و واگذاری بخشی از مسؤولیتهای این قوه به آنان است. پیشینه این اندیشه در تاریخ حقوق ایران به سالهای تصویب قانون موقتی اصول محاکمات حقوقی سال 1329 قمری برمیگردد و سابقهای بس طولانیتر از پیدایش تفکر جامعه مدنی که محصول حوادث سالهای اخیر در جامعه است، در سابقة قضائی ایران دارد. زیرا مظهر این اندیشه در نهاد » داوری« که به موجب آن، بخشی از صلاحیت قضائی محاکم به طور محدود به قضات خارج از حوزه اقتدار حاکمیت، تفویض میگردد، در مصوبه قانونگزار سال 1329 تبلور یافتهبودهاست.
به موجب یکی از فصول قانون مزبور پیش بینی گردیدهبود درصورت بروز اختلاف بین اشخاص، آنان میتوانند به موجب » قرارنامه « که ضمن عقد لازم تنظیم میگردد، حکمیت درآن منازعه را به یک یا چندنفر بعده طاق واگذارنمایند. فکر مردمی ساختن قضا، درسال 1306 بعد از بهوجود آمدن سازمان جدید قضائی، قوت بیشتری یافت تا جایی که نهاد » داوری اختیاری« موضوع قانون موقتی اصول محاکمات به » حکمیت اجباری« تبدیل شد و مقررگردید چنانچه یکی از اصحاب دعوی تا پایان جلسه اول دادرسی درخواست حکمیت نماید، دادگاه میبایست موضوع اختلاف را به حکمیت ارجاع کند.
با روشن شدن بیشتر مزایای توسعه قضائی به مفهومی که در اندیشه قانونگزاران وقت بود، سرانجام قانون تیرماه 1307 دامنه داوری را توسعه بیشتری بخشید و به موجب آن به متعاهدین هر قراردادی اجازه دادهشد حتی قبل از بروز اختلاف، در قراردادهای تنظیمی خود، شرط داوری پیشبینی نمایند.
ویژگی قانون 1307 این بود که علیرغم اقتباس مبانی داوری از قانون فرانسه، تردید رویه قضائی آن کشور را در صحت شرط داوری مندرج در قراردادها قبل از بروز اختلاف، نادیدهگرفت، زیرا رویة قضائی فرانسه شرط داوری را که در آن موضوع اختلاف و حکمها مشخص نشدهباشد به دلیل مجهول بودن شرط، باطل میدانست. اما قانونگزاران ایران با تجویز چنین شرطی، مجالی برای تردید قضات ایران در صحت آن باقی نگذاشته بود.
متأسفانه قانون حکمیت اجباری سال 1307 به دلیل معایبی که عمدتاً به عاملین اجرای قانون مزبور مربوط میگردید، به موجب قانون 1313 متوقف و سرانجام درزمان تصویب قانون آیین دادرسی مدنی 1318، باب هشتم آن فقط به بحث داوری اختیاری اختصاص یافت.
هدف از بیان این تاریخچه کوتاه، اثبات این واقعیت است که در ادوار مختلف تاریخی حتی در شرایط سیاسی غیردموکراتیک، تفکر توسعه قضائی در عرصه افکار عمومی جامعه حضور داشتهاست و جالبتر آنکه تأسیس » شورای داوری« و » خانة انصاف» درسال 42 گامی بود که حاکمیت قبل از انقلاب در راستای اثبات اعتقاد خود به توسعه قضائی برداشته بودهاست.
متأسفانه پس از وقوع انقلاب درایران و با تأسیس سازمان قضائی جدید، مسؤولین دستگاه قضائی با طرح این امید در افکار عمومی که در کلیه شئون قضائی از مجتهدین جامعالشرایط به عنوان قاضی استفاده خواهدشد، نه تنها دو نهاد قضائی- مردمی مفید » شورای داوری « و »خانه انصاف« را کلاً تعطیل نمودند، اعتبار آراء داوری نیز به دلیل آنکه داور یا داوران فاقد شرایط اجتهاد بودند، تا مدتها مورد تردید قرارگرفت و مدیریتهای مختلف قوه قضائیه که هیچیک تجربهای در امر قضاوت عرفی و حتی شرعی نداشتند، نتوانستند امیدهای پیداشده در متن جامعه را در پیریزی یک سیستم قضائی مطلوب و برتر از آنچه در سابق وجودداشت، بارور سازند و هریک به نوبه خود این دستگاه منسجم و مطلوب نسبی را که به سابقه 50 ساله تکیه داشت، براساس سلیقههای شخصی خود هرچندگاه یک بار به سویی کشاندند و تنها پس از بیست و اندی سال ناکامی در جایگزین ساختن سازمانی جدید به جای آنچه تخریب کردهبودند، به فکر احیاء نهاد قضائی مردمی شورای داوری و خانه انصاف افتادند و حال آنکه در فقه نیز نهاد داوری تحت اصطلاح » قاضی تحکیم«، واجد مشروعیت شرعی شناخته شدهاست.
مقوله اتلاف وقت بیست و چندساله مردم در ارتباط با دستگاه قضائی و تعیین مسؤولین این خسران جبرانناپذیر که باید پاسخگوی اعمال و اقدامات خود باشند، در حوصله این نوشتار نمیگنجد و مجال دیگری را میطلبد، لیکن منظور بالفعل نگارنده بیان این نکته است که متأسفانه برآیند سوء مدیریتها در این دستگاه، به صورت سلب اعتماد همگانی از نظام قضائی کشور تجلی یافتهاست تا جایی که آثار و تبعات پیدایش چنین تلقی در سطح عمومی جامعه، ممکن است تبدیل به یک نارضایتی کلی که ارکان سیاسی نظام را تهدید نماید، گردد.
آنان که با تاریخ معاصر ایران آشنا هستند، میدانند که انقلاب مشروطیت با شعار تشکلی عدالتخانه آغازگردید از سوی دیگر طنین»الملک یبقی معالکفر و لایبقی معالظلم« در این روزها که مقارن با بیست و سومین سالگرد انقلاب در سرودهای ملی میهنی بیش از هرزمان دیگر شنیده میشود، باید برای مسؤولین این دستگاه هشداردهنده باشد و در پروسه توسعه قضائی، نهادینه کردن داوری و تأسیس نهادهای قضائی مردمی باید یکی از اولویتهای قوه قضائیه جهت کاهش نارضایتی مردم از دستگاه قضائی تلقی گردد. وکلای دادگستری نیز میبایست به منظور کم کردن حجم کار دادگاهها و تقلیل مراجعات مردم به دادگستری، در قراردادهایی که در مقام مشاوره برای مراجعین دفاتر خود تنظیم مینمایند، شرط داوری را درج نمایند و با استفاده از اساتید دانشگاههاو قضات بازنشسته متبحر و وکلای باسابقه خوشنام و نیز کارشناسان رسمی دادگستری، به عنوان داور، تلاش نمایند از طرح دعاوی در مراجع قضائی که محصول کار آنها به دلیل عمومی بودن و لزوماً عدم احاطه دادرسان به همه مسایل حقوقی، در سطح قابل قبولی قرار ندارد، کاسته شود و بستر نهادینه شدن داوری را در جامعه فراهم نمایند و در مورد دعاوی مطروحه در دادگاهها نیز موکلین خود را به ارجاع امر به حکمیت ترغیب و تشویق کنند، حتی نظیر آنچه در کشورهای اروپایی متداول است با تأسیس مؤسسات داوری و معرفی داوران متخصص در هر رشته – مانند آنچه در تجارت بینالملل متداول است – فرهنگ حل اختلافات از طریق داوری را در همه سطوح در جامعه پیریزی نمایند.
از نظر شرایط تاریخی با توجه به مطرح بودن لزوم توسعه قضائی و ناتوانی دستگاه قضائی در تأمین مطالبات قضائی افراد جامعه، به جرأت میتوان شرایط موجود را مناسبترین زمان برای بسترسازی این قبیل نهادهای قضائی خارج از حوزه قوه قضائیه دانست.
مسؤولین قوه قضائیه نیز باید تمهیدات و تسهیلات قانونی عملی ساختن این ایده را در جامعه فراهم سازند تا علاوه بر جبران اشتباهات گذشته، نیروی انسانی در اختیار خود را در جهت ایجاد امنیت قضائی و اجتماعی در رسیدگی سریع و صحیح به جرائم کیفری به کارگیرد.
کمترین حسن تأثیر نهادینه ساختن داوری در بهبود وضع دستگاه قضائی این است که حجم وسیعی از اختلافات در خارج از دادگاهها حل و فصل شده و از نیاز به توسعه تشکیلاتی دادگستری کاسته خواهدشد. وانگهی باحل اختلافات از این طریق که اغلب به صورت ریشهای صورت میگیرد، از طرح دعاوی متعدد در دادگاهها جلوگیری به عمل خواهدآمد و حتی در مواردی که به جهات قانونی رأی داوری مورد اعتراض قرار میگیرد و یا درخواست ابطال آن میگردد، به دلیل تخصصی بودن آراء داوری، دادرسان دادگاه در مقام رسیدگی به این قبیل درخواستها، موارد نادری از آنها را قابل رسیدگی مجدد در مراجع قضائی خواهندیافت.
به نظر میرسد قوه قضائیه برای گذار از مرحله بحرانی کنونی که عمومی شدن دادگاهها، انباشته شدن حجم قابل توجهت از دعاوی بلاتکلیف را در مراجع قضائی موجب گردیده است، ناگزیر است به روش قانونگزار سال 1307 تأسی جوید.
دیدگاه خودتان را ارسال کنید