بررسى اجمالى مهریه

بررسى اجمالى مهریه

مقدمه:
پیش از ورود به اصل مطلب که بحثی است اجمالى پیرامون مهریه و اقسام آن ‏بهتر است‏ به توضیح مهر و اقسام آن‏ بپردازیم .

تعریف مهریه:

مهریه یا صداق (1) مالى است که به‏وسیله عقد ازدواج بطور متزلزل به ‏ملکیت زن (همسر) در میآید و با چهارچیز ملکیت آن مستقر میشود:

1- مرتد شدن شوهر به ارتداد فطرى 2- مرگ شوهر 3- نزدیکى 4- مرگ زن بنابه مشهور و این تملک برای زن ناشى از حکم شرع و قانون ‏است.

اساس مهریه در حقوق ایران مبتنى برسنت و مذهب است و نظیر آن را درحقوق غربى نمیتوان یافت. رابطه مهر باتمکین زن را نمیتوان با رابطه عوض ومعوض در قراردادهاى مالى قیاس کرد. زن‏در برابر مهر، خود را نمیفروشد بلکه بامرد پیمانى میبندد که اثر قهرى آن، التزام‏ مرد به پرداخت مهر و تکلیف زن به‏ تمکین اوست. به همین جهت است که ‏فسخ و بطلان مهر، عقد نکاح را از بین‏ نمیبرد و زن را از انجام وظایفى که به‏ عهده دارد، معاف نمیکند. ما در ابتدامختصرا به بیان تعریف و ماهیت ‏حقوقى مهریه میپردازیم.

مهریه، تعریف و ماهیت‏ حقوقى آن:

در ماده 1087 قانون مدنى آمده‏است:

«مهر عبارت از مالى است که به‏ مناسبت عقد نکاح، مرد ملزم به دادن آن‏به زن است.» الزام مربوط به تملیک مهر،ناشى از حکم قانون است و ریشه ‏قراردادى ندارد. به همین جهت، سکوت‏دو طرف در عقد و حتى توافق بر این که ‏زن مستحق مهر نباشد، نمیتواند تکلیف‏ مرد را در این زمینه از بین ببرد. درست ‏است که انعقاد نکاح به تراضى طرفین‏ است ولى آثار آن را زن و شوهر به وجود نمیآورند. همین که زن و مرد، با پیوندزناشویى موافقت کردند در وضع ویژه ‏ای قرار میگیرند که بناچار باید آثار و نتایج ‏آن را متحمل شوند. بنابراین مهر، نوعی الزام قانونى است که بر مرد تحمیل ‏میشود و فقط زوجین میتوانند هنگام ‏بستن عقد یا پس از آن، مقدار مهر را به‏ تراضى معین سازند. (مواد 1080-1087قانون مدنى ). (2)

اقسام مهر:

در فقه شیعه و قانون مدنى جمهوری ‏اسلامى ایران از سه نوع مهر نام برده شده ‏است:

1- مهرالمسمى (3) 2- مهرالمثل 3- مهرالمتعه

1- مهرالمسمى:

مهریه ‏اى است که میزان آن بهنگام عقدنکاح، معین و از آن نام برده شده است. (4)

2- مهرالسنه:

در لمعه آمده ‏است: (5) اگر مرد زن را به کتاب خدا وسنت پیغمبر«صلى الله علیه وآله‏» تزویج کند مهریه اوپانصد درهم است.

در شرح لمعه قیمت پانصد درهم (6) را پنجاه دینار تعیین میکند. در جاهای دیگر آمده است که دینار برابر است‏با یک‏ مثقال شرعى طلا. علت آنکه این مبلغ رامهرالسنه گویند این است که رسول‏خدا«صلى الله علیه وآله‏» این مبلغ را مهر زنان خود(دختر) خود قرار داده‏اند. مهرالمثل، اگر درنکاح دائم مهر ذکر نشود، نکاح، درست‏ است و طرفین میتوانند پس از آن بین ‏خود بصورتى، در مورد آن سازش کنند، وهرچه را خواستند معین نمایند و اگر پیش‏ از تراضى در مورد مهر نزدیکى واقع شود،زن مستحق مهرالمثل است‏ یعنی مهریه‏ اى مثل مهریه زنان هم شان وهم ردیف او (7) . مهرالمثل در زبان حقوقی به مهرى گفته میشود که مقدار آن، بارعایت ‏حال زن از یث‏شرافت و سایرصفات و وضعیت او نسبت‏ به اماثل واقران و اقارب و همچنین معمول محل وغیره در نظر گرفته شود.

ملامحسن فیض در مفاتیح الشرایع ‏میگوید:

«آنچه در مهرالمثل معتبر است، حال‏زن است در شرافت و زیبایى و عقل وبکارت و حسب و نسب و دارایى وکاردانى و حسن و نظایر اینها و از جمله ‏عادت خویشاوندان او در آن شهر یانزدیک به آن شهر که با آن شهر در عادت وعرف تفاوتى نباشد....» (8)

3- مهرالمتعه:

در ماده 1093 قانون‏مدنى آمده است:

هرگاه مهر در عقد ذکر نشده باشد وشوهر قبل از نزدیکى و تعیین مهر زن‏خود را طلاق دهد، زن مستحق مهرالمتعه ‏است و اگر بعد از آن طلاق دهد، مستحق‏ مهرالمثل خواهد بود. در جامع عباسی آمده است : متعه (مهرالمتعه) آن است که‏ اگر شوهر مالدار باشد، جامه اعلى(گرانبها) یا اسب که ده مثقال طلا ارزد، یاده مثقال طلا به او دهد، و اگر مفلس ‏باشد، انگشترى طلا یا نقره، اگر متوسط ‏الحال باشد پنج مثقال طلا. (9)

معنى کلمه نحله:

نحله در لغت‏ به معنى بدهى و دین ‏آمده است و همینطور به معنى بخشش وعطیه. راغب در کتاب مفردات میگوید:به عقیده من این کلمه از ریشه نحل به ‏معنى زنبور عسل آمده است، زیرا بخشش ‏و عطیه شباهتى به کار زنبور عسل در دادن ‏عسل دارد. (10) در تفسیر عاملى، به نقل ازمجمع آمده است:

«چون مرد و زن در استفاده از یکدیگرشریک و مساوى هستند، خداوند برایزن بر مرد مهر قرار داده تا بخشش وعطیه‏ اى باشد از خداوند نسبت‏ به زن.» (11)

در تفسیر عاملى به نقل از طبرى آمده‏است:

منظور از نحله یعنى مهر به طوربخشش الزامى. معنى این کلمه در آیه‏ چنین است که: ازدواج نباید انجام شودمگر با مهر معین و ناگزیر. (12)

خداوند متعال در سوره نساء آیه 4میفرماید:

«واتوا النساء صدقاتهن نحله فان‏طبن لکم عن شیء منه نفسا فکلوه‏هنیئا مریئا»و مهر زنان را در کمال رضایت و طیب‏ خاطر به آنان بپردازید اگر چیزى از مهرخود را از روى رضا و خشنودى به شمابخشیدند از آن بر خوردار شوید که حلال ‏و گواراست.

آیه فوق به دنبال بحثى درباره انتخاب‏ همسر آمده و اشاره به یکى از حقوق‏ مسلم زنان میکند و تاکید مینماید که ‏مهر زنان را به طور کامل همانند یک ‏بدهى بپردازید یعنى همان طور که درپرداخ ت‏سایر بدهیها مراقب هستید که ازآن چیزى کم نشود در مورد پرداخت مهرنیز باید همان حال را داشته باشید. (13)

قران کریم در این جمله کوتاه به 3نکته اشاره کرده است. اولا' با نام صدقه‏«با ضم دال‏» یاد کرده است. نه با نام مهر، ازماده صداق است و بدان جهت‏به مهر،در مفردات غریب القرآن علت اینکه‏صداق را صدقه گفته‏ا ند این است که ‏نشانه صدق ایمان است. دیگر اینکه باملحق کردن ضمیر «هن‏» به این کلمه‏میخواهد بفرماید که مهریه به خود زن‏تعلق دارد نه به پدر و مادر. مهر، مزدبزرگ کردن و شیردادن و نان دادن به اونیست.

صداق یا صدقه گفته میشود که نشانه‏راستین بودن علاقه مرد است. بعضى ازمفسران مانند صاحب کشاف به این نکته‏تصریح کرده‏اند.

همچنانکه بنابه گفته راغب اصفهانیدر مفردات غریب القرآن علت اینکه‏صدقه را صدقه گفته‏اند این است که نشانه‏صدق ایمان است. دیگر اینکه با ملحق‏کردن ضمیر «هن‏» به این کلمه میخواهدبفرماید که مهریه به خود زن تعلق دارد نه‏به پدر و مادر. مهر، مزد بزرگ کردن وشیردادن و نان دادن به او نیست. سوم‏اینکه با کلمه «نحله‏» کاملا' تصریح میکندکه مهر هیچ عنوانى جز عنوان تقدیمى وپیشکشى و عطیه و هدیه نیست. (14)

این در حالیست که در جاهلیت رسم‏بر این بود که اگر کسى میمرد، فرزندى که‏از همسرى دیگر میبود و یا ولى میت‏سرمیرسید و همسر او را مانند اموالش به‏ ارث میگرفت و جامه‏اى بر سر اومیافکند. آنگاه یا او را با همان مهریه اول‏به همسرى خویش در میآورد و یا وى رابا همان مهریه نخست در حباله نکاح‏دیگرى قرار میداد و کابین او را از این‏شوهر جدید دریافت میکرد. اسلام بانزول این آیه، چنین رسم سخیفى راممنوع ساخت. (15)

همچنین آیه 20 سوره نساء، موید این‏ مساله است:

«و ان اردتم استبدال زوج مکان زوج‏و آتیتم احداهن قنطارا، فلا تاخذوامنه شیئا اتاخذونه بهتانا و اثما مبینا»
اگر خواستید زنى را رها کرده و زنیدیگر به جاى او اختیار کنید و حال‏بسیارى مهر او کرده‏اید، البته نباید بازگیرید چیزى از مهر او، آیا بوسیله تهمت‏زدن به زن مهر او را میگیرد و این‏گناهى آشکار است.

پیش از اسلام رسم بر این بود که اگرمیخواستند همسر سابق را طلاق گویندو ازدواج جدیدى کنند براى فرار ازپرداخت مهر، همسر خود را به اعمال ‏منافى عفت متهم میکردند و بر او سخت‏میگرفتند تا حاضر شود و مهر خود را که‏معمولا قبلا دریافت میشد، بپردازد وطلاق گیرد و همان مهر را براى همسر دوم‏خود قرار میدادند، آیه بشدت از اینکارزشت جلوگیرى کرده و آن را موردنکوهش قرار میدهد. (16)

اقسام مهریه:

همان طور که ذکر شد اقسام مهریه‏ در روایات و کتب حقوقى عبارتنداز:

1- مهرالسنه:

مهرالسنه 500 درهم‏است که معادل 262 مثقال نقره خالص‏است. وجه تسمیه آن این است که‏پیامبراکرم «صلى الله علیه وآله‏» این مبلغ را مهریه‏صبیه و همسران خود قرار داده‏اند. درمنتهى الادب آمده است: آنچه بعد ازطلاق از نفقه به همسر مرد میدهند ازقبیل پوشاک، خوراک... این مهر رامهرالمتعه گویند. به عبارتى هرگاه‏مهر در عقد ذکر نشده باشد و شوهر قبل ازآمیزش و تعیین مهر، همسر خود را طلاق‏دهد، زن مستحق مهرالمتعه میشود. (17)

2- مهرالمثل:

اگر در نکاح دائم، مهرذکر نشود نکاح درست است و طرفین‏میتوانند پس از آن بین خود به صورتیدر مورد آن سازش و چیزى را معین کنندو اگر قبل از تراضى نسبت‏به آن، نزدیکیواقع شود، زن مستحق مهرالمثل است. (18)

مقادیر و مصادیق مهریه:

براى مهریه مقدار حداقل و حداکثرمعینى ذکر نشده بلکه هرقدر که طرفین برآن توافق کنند آن را میتوان مهریه قراردادولى روایات، حد مستحبى را مشخص‏مینماید که بهتر است از مهرالسنه بیشترنباشد.

«و عن على بن الحسن بن‏فضال... ابى جعفر«علیه السلام‏» قال:الصداق ما تراضیا على قله‏اوکثره...). (19)

على بن الحسن بن فضال از زراره ازابى جعفر روایت کرده که گفت: مهریه یاصداق چیزى است که هر دو نفر بر آن‏رضایت مییابند کم باشد یا زیاد، به‏عبارت دیگر میزان مهریه حداکثر واقعیتعیین نشده است. عن على بن ابیبصیر عن عمر بن اذینه عن فضیل بن‏یسارعن ابى جعفر «علیه السلام‏» قال:الصداق ما تراضى علیه الناس قلیلا'کان او کثیرا فهوالصداق.

و از جمله على بن ابراهیم از پدرش ازابن ابى بصیر از عمر بن اذینه از فضیل بن‏یسار از ابى جعفر«علیه السلام‏» نقل کرده است:مهریه چیزى است که مردم (زن و شوهر)در آن توافق بر رضایت داشته باشند وفرقى نمیکند که کم باشد یا زیاد.

مقدار مهریه:

در همین رابطه حضرت امام خمینى(قدس سره الشریف) در تحریرالوسیله‏میفرمایند:

آنچه که در بعضى از شهرها متعارف‏شده که بعضى از فامیلهاى دختر مانند پدرو مادر، چیزى از شوهر میگیرد و در زبان‏بعضى «شیربها» گویند و در زبان بعضیدیگر به چیز دیگر نامیده میشود، بعنوان‏مهر و جزء مهر نمیباشد. بلکه چیززیادتر از مهر است که گرفته میشود وحکم آن است که اگر دادن و گرفتن آن‏بعنوان جعاله براى عمل مباحى است، درجواز و حلال بودن آن اشکالى نمیباشد،اگر بعنوان جعاله نباشد پس اگر شوهر به‏طیب نفس به نزدیکان دختر میدهد،اگرچه، به خاطر جلب خاطر او و جلب‏محبت او و راضى نمودن اوباشد، چونکه‏رضایت او ذاتا مقصود است‏یا آنکه‏رضایت دختر بستگى به رضایت او داردپس به ملاحظه این جهات شوهر به طیب‏خاطر آن مال را بذل مینماید. ظاهر آن‏است که گرفتن آن جایز است لیکن برایشوهر مادامى که آن مال موجود است،جایز است آن را برگرداند و اما با عدم‏رضایت‏شوهر و دادن آن فقط به این‏جهت که دختر به آنچه که زوج از مهر بذل‏مینماید راضى به ازدواج است و خوردن‏آن حرام است و براى شوهر جایز است که‏در آن رجوع کند گرچه تلف شده باشد. (20)

دعائم الاسلام عن جعفر بن محمد«علیه السلام‏»: انه قال للرجال ان‏یتزوج المراه على ان یعلمها سوره من‏القرآن او یعطیها شیئا ماکان.

دعائم الاسلام عن جعفر بن‏محمد«علیه السلام‏»: گفت‏براى مردى که به‏ازدواج در آورد زنى را بر تعلیم سوره‏اى ازقرآن یا بدهد به او چیزى هر چه که باشد.

از پیامبر«صلى الله علیه وآله‏» روایت‏شده که‏حضرت فرمودند چنانچه مردى صداق‏همسرش را کم یا زیاد قرار دهد اشکالیندارد مثلا' اگر بخواهد به 2 درهم حلال‏«ذکر مهر در صحت عقد دائم‏شرط نیست پس اگر تصریح‏به عدم مهر کند صحیح‏است وبه این، یعنى به واقع ساختن‏عقد بدون مهر «تفویض بضع‏»گفته میشود و به زنى که مهریدر عقدش ذکر نشده و مفوضه‏بضع ، گفته میشود»شود پس حلال میشود و صداق چیزیاست که هم در عقد متعه وجود دارد و هم‏در ازدواج غیر متعه و رکن صحت آن‏نیزمیباشد. (21)

شیخ مفید در «رساله مهر،» از ابیجعفر محمد بن علیالباقر«علیه السلام‏» که‏فرمود: صداق هر چیزى است که هردوبرآن رضایت دهند چه در عقد متعه و چه درازدواج غیر متعه. حال ممکن است این‏سوال مطرح شود که:از آنجایى که درتعیین مهریه صرفاتراضیکافیاست پس‏آیا هر چیزى را میتوان صداق زن‏قرارداد؟ حتى شراب و خوک و هرچیزنجسى را؟ (22)

در مورد مالیت داشتن مهریه همچنین‏روایت‏شده از احمدبن محمد بن عیسیاز عبدالله بن مغیره از طلحه بن زید که‏گفت: پرسیدم از امام معصوم‏«علیه السلام‏»درباره دو مردى از اهل ذمه و کافر حربیکه هر کدام از آنها با زنى ازدواج کردند وشراب یا خوکى را مهر قراردادند و پس‏مردان اسلام آوردند. حضرت فرمود: آن‏نکاح جایز است و از جهت‏شراب وخوک حرام نمیشود و هنگامى که اسلام‏آوردند بر آنها حرام است که چیزى از آن رابه آن دو زن بدهند و آن را به عنوان صداق‏قرار دهند. (23) در قانون مدنى ماده 1082آمده است: به مجرد عقد، زن مالک مهرمیشود و هر گونه تصرفى بخواهد،میتواند بکند.

ثبوت و بطلان مهریه:

حضرت امام خمینى(ره) در مساله(2419) توضیح المسائل میفرمایند:

«اگر در عقد دائمى مهر را معین نکنندعقد صحیح است و چنانچه مرد با زن‏نزدیکى کند باید مهر او را مطابق مهرزنهایى که مثل او هستند بدهد.» (24)

ذیل همین مساله حضرت آیت الله‏اراکى(ره) فرمودند:

«ذکر مهر در صحت عقد دائم شرطنیست پس اگر تصریح به عدم مهر کندصحیح‏است و به این ، یعنى به واقع‏ساختن عقد بدون مهر «تفویض بضع‏»گفته میشود و به زنى که مهرى در عقدش‏ذکر نشده و مفوضه بضع ، گفته‏میشود» (25) اگر عقد بدون مهر واقع شودجایز است که بعد از آن به چیزى راضیشوند چه به اندازه مهرالمثل یا کمتر از آن‏و یا بیشتر از آن باشد، به عنوان مهر تعیین‏میشود و مانند این است که در عقد ذکرشده است اگر مرد مهر زن را در عقد معین‏کند و قصدش این باشد که آن را ندهدعقد صحیح است ولى مهر را بایدبدهد (26) .

مهر باطل

همان طور که ذکر شد مهریه بایدبطلان مهریه: مهریه نقشى را که عوض‏در معاملاتى مثل بیع دارد ایفا نمیکندچرا که در حقوق کنونى، انسان موضوع‏هیچ قراردادى واقع نمیشود و اینطورنیست که زن حتما با گرفتن مهریه تن به‏زناشویى بدهد بلکه مهرالزامى است که‏قانون بر عهده شوهر نهاده و فرع براصل نکاح است لذا اگر خللى در مهریه‏واقع شود به اصل نکاح صدمه نمیزند.

مالیت داشته باشد. اگر چیزى را که کسیمالکش نمیشود مهر قرار دهد مانندشخص حر، یا چیزى را که مسلمان‏مالکش نمیشود مانند شراب و خوک،عقد صحیح است ولى مهر باطل است وزن به آمیزش مستحق مهرالمثل میشودو همچنین است‏حال در موردى که چیزیمهر قرار داده شود به این اعتقاد که رکه‏است‏سپس معلوم شود که شراب است‏یامال دیگرى مهر داده میشود به اعتقاداینکه مال خودش است آنگاه خلاف آن‏معلوم شود. (27)

استحقاق و عدم استحقاق مهریه:

اگر عقد بدون مهریه واقع شود زن قبل‏از آمیزش چیزى را مستحق نمیشود مگراینکه او را طلاق دهد، سپس زن استحقاق‏دارد که مرد به حسب حالش از غناو فقر و باز بودن دست و تهى بودن‏آن چیزى را دینار یا درهم یا لباس‏یا چهارپا یا غیر اینها به او بدهد و به‏این چیز، «متعه‏» گفته میشود و اگر عقدقبل از دخول به چیزى غیر از طلاق فسخ‏شود، مستحق چیزى نمیباشد. همچنین‏است اگر یکى از آنها قبل از آمیزش‏بمیرد، اما اگر به او آمیزش نموده باشد به‏سبب آن مستحق مهرامثال خودش‏میباشد. (28)

استحقاق مهریه و تسلیم آن:

در دو حالت ‏بررسى میشود:

1- حالتى که مهر عین معینى باشد.

2- حالتى که مهر کلى باشد.

اگر مهر عین معینى باشد، شوهروظیفه دارد آن را به زن تسلیم کند و تازمانى که به این تکلیف عمل نکرده عیب‏و نقص را ضامن است. و ضمان شوهربدین ترتیب است که هرگاه عینى مهرتلف شود او باید مثل یا قیمت مال تلف‏شده را به زن تسلیم دارد و در صورتى که‏مهر معیوب باشد زن حق دارد یکى از این‏دو راه را انتخاب کند:

1- توافق انجام شده را فسخ کند و مهررا برگرداند و یا مثل یا قیمت آن را ازشوهر بخواهد. (29)

2- عین مهر را نگه دارد و تفاوت‏قیمت‏بین مهر صحیح و معیب را بعنوان‏ارش مطالبه کند، همچنین است درموردى که عیب در زمان عقد موجودنباشد ولى پیش از تسلیم به زن حادث‏شود.

مهر زوجه در قبال مهر معیوب:

در مورد معیوب بودن صداق چندحالت قابل فرض است:

الف) عیب قبل از عقد نکاح وجودداشته و بعد از عقد معلوم شده که مهر درزمان عقد معیوب بوده است.

ب) عیب بعد از عقد نکاح و قبل ازتسلیم حادث شده است.

توضیح: اگر بعد از عقد معلوم شودکه مهر (عین معین) در زمان عقد معیوب‏بوده، شوهر ضامن عیب است و زن‏میتواند قرارداد مهر را فسخ کند و مثل یاقیمت آن را دریافت دارد یا مهر را نگه داردو ارش را مطالبه کند که در چنین حالتى که‏صداق (عین معین) قبل از عقد نکاح‏معیوب بوده است اولا' زن، حق فسخ‏صداق را ندارد. ماده 1084 ق.م هم این‏حق را به او نداده است. ثانیا حق اخذ ارش‏مابه‏التفاوت صحیح و معیوب را دارد.

صاحب جواهر نیز به این نظریه که زن‏میتواند قرارداد مهر را فسخ کند ومثل یا قیمت آن را دریافت دارد یاارش را بگیرد ایراداتى وارد کرده‏است.

مهریه زنان مطلقه:

در این بحث دو حالت‏ باید مورد بررسى قرار گیرد:

الف) قبل از آمیزش ، طلاق صورت‏گرفته و مهر تعیین شده بود.

ب) قبل از آمیزش، طلاق صورت‏گرفته ولى مهر تعیین نشده بود.

حال اگر در مورد حالت الف به‏روایات رجوع کنیم، در مییابیم که مردیکه براى زنى در عقد نکاح صداقى قرار داده‏و سپس قبل از آمیزش، او را طلاق داده‏باید نصف مهریه او را بپردازد و زن عده‏اینگه نمیدارد و میتواند همان ساعت‏ازدواج کند.

«دعائم الاسلام: عن جعفر بن‏محمد«علیه السلام‏» انه قال فى رجل تزوج‏امراه الى ان قال و ان کان قد فرض‏لها صداقا ثم طلقها قبل ان یدخل‏بها فلها نصف الصداق‏» (30)

دعائم الاسلام : از جعفر بن‏محمد«علیه السلام‏»، همانا فرمود در موردمردى که زن گرفت ... تا اینکه فرمود و اگربراى آن صداق فرض شده بود سپس‏طلاقش داده قبل از آمیزش پس براى زن،نصف صداق است.

فقه الرضا«علیه السلام‏»: «کل من طلق‏امرته من قبل ان یدخل بها فلا عده‏علیها منذ فان کان سمى لها صداقافلها نصف الصداق الخ ...» (31)

- اما حالت «ب‏» آن است که براى زن‏صداقى معین نشده است و قبل از آمیزش‏طلاق داده میشود که در این حالت مرد به‏زن متعه میدهد (مهرالمتعه) و دادن متعه‏واجب است. العیاشى در تفسیرش ازحفص بن البخترى از ابى عبدالله‏«علیه السلام‏»در مورد مردى که طلاق میدهد زنش رامتعه میدهد به آن زن گفت: بله آیا دوست‏ندارى که از نیکوکاران باشى.«العیاشى فیتفسیره عن حفص بن البخترى عن‏ابیعبدالله «علیه السلام‏» فى الرجل یطلق‏امراته یمتعها قال نعم ام تحب ان تکون‏من المحسنین؟»

همچنین محمد بن حسن به اسنادش‏از ... از ابى جعفر گفت: پرسیدم از او درمورد مردى که طلاق میدهد زنش رافرمود: متعه میدهد قبل از اینکه طلاق‏دهد، گفت‏خداوند تعالى: «و بهره‏مندشان‏کنید! برتوانگر است‏به اندازه قدرتش وبرتنگدست‏به اندازه تواناییش.» (32)

مهریه زنان مطلقه بعد از آمیزش ‏در صورت عدم تعیین صداق

اگر براى زن صداقى مشخص نشده‏باشد و آمیزش صورت گیرد و سپس زن‏طلاق داده شود، براى زن مهرالمثل قرارداده میشود.

مهریه زنانى که همسرانشان فوت‏ کرده ‏اند

در اینجا دو مطلب قابل بررسى است‏و دو حالت قابل فرض است:

الف) قبل از آمیزش همسر فوت کرده‏و براى زن صداقى مشخص نشده باشد.

ب) قبل از آمیزش همسر فوت کرده وبراى زن صداقى مشخص شده باشد.

توضیح: در مورد حالت اول که همسرقبل از آمیزش فوت میکند و براى زوجه‏هم صداقى مشخص نشده است، هیچ‏چیزى براى زن نمیباشد و هیچ صداقینمیگیرد ولى بر عهده‏اش عده کامله‏است.

«و باسناده عن على بن الحسن‏بن فضال، عن العباس بن عامر عن‏ابان بن عثمان عن على بن منصور بن‏حازم قال: ابى عبدا.. فى رجل یتزوج‏امراه و لم یفرض لها صداقا قال: لاشى لها من الصداق، فان کان «دخل‏بها، فلها مهر نسائها (33)

«و به اسنادش از على بن الحسن ..گفت: «عرض کردم به ابى عبدا.. در موردمردى که زن گرفت و فرض نکرد براى اومهرى را،» فرمود: «هیچ چیزى از صداق‏براى او نمیباشد پس اگر آمیزش صورت‏گرفته پس براى آن زن مهر زنان مثل‏اوست.»

«و باسناده عن عبید بن زراره‏قال: سالت ابا عبدا.. «علیه السلام‏» عن‏امراه هلک زوجها و لم‏یدخل بها قال:لها المیراث و علیها العده الکامله‏وان سمى بها مهرا فلها نصف‏المهر وان لم یکن سمى لها فلا شى لها» (34)

و به اسنادش از عبیده بن زراره گفت:پرسیدم از ابا عبدا..«علیه السلام‏» از زنى که‏شوهرش مرده و آمیزش صورت نگرفته‏است: فرمود براى او میراث است و برعهده‏اش عده کامل است و اگر مهرمعین شده پس نصف مهر برایش‏میباشد و اگر مهرى برایش فرض نشده‏بود پس هیچ چیزى براى زن ثابت‏نمیباشد.»

- مهر در ازدواج موقت ‏یا متعه :

ذکر مهر در ازدواج موقت‏شرط است‏پس اگر اخلال به آن نماید باطل است ومعتبر است که مالیت داشته باشد چه عین‏خارجى باشد یا کلى در ذمه یا منفعت‏یاعملى باشد که براى عوض قرار دادن‏صلاحیت داشته باشد یا حقى از حقوق‏مالى باشد مثل تحجر و مانند آن و معتبراست که با کیل یا وزن در مکیل و موزون‏و شمردن در معدود یا مشاهده یا وصفیکه رافع جهالت‏باشد، معلوم باشد و بارضایت هم تقدیر میشود، کم باشد یازیاد. (35)

در فقه، نکاح منقطع اعتبار نکاح دائم‏را ندارد و بطور مکرر در کتابهاى فقهیآمده است‏یکى از اهداف این زناشوییتمتع و انتفاع است نه ایجاد نسل. شوهرتامین معاش خانواده را بر عهده ندارد ومیراث او به زن نمیرسد، مهرى به زن‏داده میشود که عوض انتفاع مرد ازاوست. ولى با اعتقادى که امروزه نسبت‏به مقام انسانیت و حقوق او وجود دارد،نمیتوان زنى را براى مدت معین که‏شوهر کرده است در حکم اجیر به شمارآورد پس در مقام تفسیر قانون مدنى بایدبه اراده قانونگذار کنونى و مصالح‏اجتماعى، بیش از مبناى تاریخى آن‏توجه داشت.

1- در نکاح منقطع باید مهر و میزان‏آن در عقد معین شود. از این حکم چنین برمیآید که توافق درباره مهر و نکاح با هم‏ارتباط دارد و بطلان هر یک در دیگرى اثرمیگذارد. به همین جهت ماده 1095 به‏آن اشاره دارد. (36)

2- مهرالمتعه ویژه نکاح دائم است ودر نکاح منقطع عدم ذکر مهر موجب‏بطلان آن است و خواهیم دید که طلاق درنکاح منقطع راه ندارد. (37)

3- مهرالمثل نیز بطور معمول درنکاح منقطع مورد پیدا نمیکند زیراضرورت تعیین مهر مانع از این است که‏بعد از نزدیکى نیازى به تعیین مهرالمثل‏پیدا شود با وجود این، در هر مورد که‏نکاح باطل و زن جاهل به فساد باشد پس‏از وقوع نزدیکى زن مستحق مهرالمثل‏است. (38)

همچنین است اگر شوهر تا آخر مدت‏با او نزدیکى نکند. یعنى مهر نسبت‏به‏ازدواج «شغار» باطل است و آن عبارت است‏از اینکه دو زن با دو مرد بنابر اینکه مهریکى از آنها ازدواج دیگرى باشد،ازدواج نمایند و بین آنها مهرى غیر از دوازدواج نباشد.

تمکین در سراسر مدت تجزیه نمیشود.و نیز، چنانکه در نکاح دائم گفته شدشوهر، حق حبس ندارد و نمیتواندتسلیم تمام یا بخشى از مهر را موکول به‏تمکین سازد.

4- فقط در صورتى که قبل از آمیزش‏تمام مدت نکاح را ببخشد باید نصف مهررا بدهد. بنابراین اگر بعد از چند ماه شوهرباقى مدت را به زن ببخشد در صورتى که‏نزدیکى واقع نشده باشد، زن مستحق‏نصف مهر است.

5- شرط خیار نسبت‏به مهر در نکاح‏منقطع درست نیست زیرا نفوذ آن موجب‏میشود که فسخ مهر، سبب بطلان نکاح‏شود. بنابراین شرط خیار در مهر به منزله‏شرط خیار در نکاح است.

(39) نکته: «پس از آمیزش، تمام مهرمستقرا از آن زوجه است. لکن استقرارمالکیت زوجه در این موقع مشروط براین است که زوجه تا آخر مدت، تعهدخود را انجام دهد. اگر تخلف کند به همان‏نسبت، شوهر میتواند از مهر او کسر کند(البته ایام حیض مستثنى میشود).

در نکاح منقطع، سپرى شدن مدت‏نکاح قبل از آمیزش، موجب سقوط مهر -کلا یا بعضا - نمیشود زیرا این نکاح درحکم عقد معوض مالى است. اگر زوج ازحق خود بهره نبرد، دلیل سقوط حق‏زوجه نمیشود.

نکات مختلفى درباره مهر
شغار و مهریه

ازدواج «شغار» باطل است و آن‏ عبارت است از اینکه دو زن با دو مرد بنابراینکه مهر یکى از آنها ازدواج دیگری باشد، ازدواج نمایند و بین آنها مهرى غیراز دو ازدواج نباشد - مثل اینکه یکى از دومرد به دیگرى بگوید: «زن تو قرار دادم‏دخترخود یا خواهر خود را بنابراینکه‏دختر یا خواهرت را به من تزویج‏نماییوصداق هر یک از آنها ازدواج دیگریاست‏» و دیگرى میگوید: «قبول کردم. وزوجه تو قرار دادم دختر یا خواهر خود رااین چنین‏» و اما اگر یکى از آنها به مهرمعلومى تزویج نماید و بر او شرط کند که‏دیگرى به مهر معلومى به ازدواج او دربیاید هر دو عقد صحیح میباشند وهمچنین است که اگر شرط کند دیگرى رابه ازدواج او در بیاورد و اصلا مهر را ذکرنمیکند مثل اینکه میگوید:

« زوجه تو قرار دادم دختر خودم رابنابر اینکه دخترت را به من تزویج نمایى،پس میگوید: قبول کردم و زوجه تو قراردادم دختر خود را. پس هر دو عقد صحیح ‏میباشد و هر کدام مستحق مهرالمثل‏میباشند. (40)

رجوع به مهر:

کسى که تدلیس او موجب رجوع به‏مهر بر اوست، همان کسى است که تزویج‏به او استناد دارد از ولى شرعى یا عرفیاو، مانند پدر و جد و مادر و برادر بزرگ وعمو و داییاش، از کسانى که فقط با رایاو و در عرف و عادت به آنها رجوع و درآنچه مربوط به زن است‏به آنها اعتمادمیشود. بلکه بعید نیست کسى که نزد هردو طرف در رفت و آمد است و در ایجادوسایل ائتلاف بین آنها تلاش میکند به‏کسى که ذکر شده، ملحق میشود. (41)

افزایش بهاى مهر :

ممکن است در فاصله بین عقد وطلاق، ارزش مهر افزایش یافته باشد.این افزایش قیمت‏به چند دلیل‏میتواند باشد:

1- گاهى ناشى از عمل زن‏است که زن مستحق افزایش (نصف)میباشد.

2- گاهى ناشى از بالا رفتن سطح‏قیمتها در بازار است و ناشى از عمل‏نیست. لذا زن هیچگونه حقى در افزایش‏ندارد.

3- گاهى افزایش قیمت ناشى از این‏است که زن، مال معینى بدان افزوده است‏چنانکه در زمین درخت کاشته یاساختمان کرده است که در این حالت‏شوهر در اموال افزوده حقى ندارد. شوهرنمیتواند زن را به کندن رخت‏یا خراب‏کردن بنا، مجبور کند زیرا تصرف زن‏در مهر، تصرف مالکانه و با اجازه قانون‏بوده است و زن در حکم غاصب نیست‏لیکن شوهر میتواند براى بقاى اموال‏زن روى زمین خود، از او اجرت مطالبه‏کند و زن باید به او اجرت المثل‏بدهد.

مهر در وطى به شبهه:

وطى به شبهه عبارت از آمیزشیاست‏بین زن و مرد که به تصور وجودرابطه زوجیت‏به عمل میآید و حال آنکه‏رابطه زوجیت موجود نمیباشد، خواه‏جهل آنان نسبت‏به موضوع باشد مانندآنکه کسى با زنى ازدواج کند و نزدیکینماید و سپس معلوم گردد که خواهررضاعى، زن اوست و یا آنکه جهل آنان‏نسبت‏به حکم باشد مانند آنکه کسیبدون دانستن حکم قانونى به بطلان نکاح،با زنى که قبلا در زمان شوهر داریش با اونزدیکى نموده باشد، پس از انحلال نکاح‏مزبور با او ازدواج و نزدیکى نماید. شبهه‏ممکن است از ناحیه طرفین و یا از طرف‏زن یا مرد باشد. زنى که در حال جهل به‏حرمت‏با او نزدیکى شود مستحق‏مهرالمثل میگردد زیرا جهل زن به حرمت‏رابطه جنسى، نقص را که در اثر نبودن‏رابطه زوجیت‏به وجود آمده جبران نموده‏است. بنابراین مردى که از نزدیکى با اومتمتع شده است‏باید عوض آن را که‏مهرالمثل است‏به زن بدهد. در این موردجهل یا علم مرد تاثیرى ندارد ولى هر گاه‏مردى با زنى نزدیکى نماید و زن عالم به‏حرمت نزدیکى او باشد مستحق چیزینخواهد بود اگر چه مرد جاهل به حرمت‏آن است زیرا نزدیکى نسبت‏به زن زنامیباشد پس براى امر ممنوع، عوضی نیست. (42)

آیا ممکن است مهر به عهده ‏شخصى غیر از شوهر باشد؟

بعضى گفته‏ اند: مال معینى که مهر قرارداده میشود باید متعلق به شوهر باشد واگر شخصى به جز شوهر مانند پدر اوبخواهد مال خود را مهر قرار دهد، بایدنخست آن را به شوهر منتقل کند تا شوهربتواند آن را بعنوان مهر تعیین نماید. اگرمهر کلى باشد خود شوهر میباید آن راتعهد کند و شخص دیگر نمیتواندمستقیما متعهد آن باشد مگر اینکه ازشوهر ضمانت نماید یا دین‏شوهر بعنوان دیگرى به او منتقل گردد.لیکن این نظریه قابل خدشه است‏زیرا:

اولا: نکاح، یک معاوضه حقیقیه ویک قرارداد مالى نیست تا احکام‏معاوضات و قرار دادهاى مالیدرباره آن اجرا شود.

ثانیا: در معاوضات و معاملات هم‏اشکالى به نظر نمیرسد که با توافق‏طرفین یکى از عوضین در ملک شخصیداخل گردد که عوض دیگر از مال او خارج‏نشده است چنانکه پدرى براى پسر خودمالى بخرد و ثمن را از مال خود بپردازد.اصل حاکمیت اراده و آزادى قراردادهااقتضا میکند که این گونه قراردادها درست‏و نافذ باشد و ماده‏197 قانون مدنیمتضمن یک قاعده تفسیرى است که‏توافق بر خلاف آن معتبر است. بنابراین‏شخصى به جز شوهر میتواند مال خودرا مهر قرار دهد یا تعهدى بعنوان مهربنماید که میتوان آن را تعهدیناشى از یک قرارداد چند جانبه‏دانست.

حق حبس (43) :

- مبناى حق حبس این است که نکاح‏در فقه اسلامى یک عقد معاوضى یا شبه‏معاوضى به شمار آمده و در معاوضات‏حق حبس در حقوق امروز یک‏قاعده استثنائى است که به‏پیروى از فقه امامیه برایحمایت از حقوق زن پیش بینیشده و قانون آن را فقطبراى زن ذکر کرده است.

هر یک از طرفین میتواند از اجراى تعهدخود امتناع کند تا طرف دیگر تعهد خود راانجام دهد. اگر نکاح یک عقد معاوضیباشد چنانکه بعضى از فقهاى امامیه‏گفته‏اند باید شوهر نیز حق حبس داشته‏باشد. لیکن قبول این نظر خالى از اشکال‏نیست. پس حق حبس در حقوق امروزیک قاعده استثنائى است که به پیروى ازفقه امامیه براى حمایت از حقوق زن پیش‏بینى شده و قانون آن را فقط براى زن ذکرکرده است و نباید شوهر را در این زمینه به‏زن قیاس کرد چرا که تفسیر موسع از یک‏قاعده استثنایى روا نیست. به هر حال به‏نظر میرسد که اصولا نکاح را که یک‏قرارداد شخصى و هدف اساسى آن شرکت‏در زندگى است نباید یک قراردادمعاوضى یا حتى شبه معاوضى تلقى کرد.بنابراین شناختن حق حبس براى زن درنکاح قابل ایراد است.

مفاد حق حبس :

مفاد حق حبس عبارت از خوددارى ازهمخوابگى با شوهر است و شامل سایروظایفى که زن در برابر شوهر دارد مانندتکلیف به حسن معاشرت با او نمیشود.به بیان دیگر حق حبس ناظر به تمکین به‏معنى خاص آن است. پاره‏اى از استادان‏حقوق مدنى از جمله مرحوم دکتر امامیاز همین نظر پیروى کرده‏اند ولى بعضیدیگر همچنین مرحوم دکتر سید علیشایگان نظر داده‏اند که زن میتواند به‏اقامتگاه شوهر نرود. ولى باید اعتراف کردکه جدا کردن وظایف زناشویى از یکدیگردر پاره‏اى امور دشوار است‏براى مثال‏چگونه میتوان از زنى انتظار داشت که‏به خانه شوهر برود و با او زندگى کندو بتواند از تمکین امتناع ورزد. پس‏دادگاه میتواند دست کم امتناع از رفتن‏به خانه شوهر را به عنوان لازمه‏عرفى حق زن در خوددارى از تمکین‏بپذیرد و آن را نشوزبه حساب‏نیاورد. (44)

موارد استفاده از حق حبس :

(45)

در حالات ذیل زن میتواند از ماده‏1085 ق.م استفاده کند :

الف) هر گاه مرد تمکن از دادن مهرداشته باشد که او را در این حال «مو سر»مینامند.

ب) هر گاه مرد «معسر» باشد خواه زن‏در حین عقد نکاح علم به اعسار او داشته‏باشد خواه نه. (البته در حال اعسار، حق‏مطالبه مهر ندارد). لکن این امر مانع‏نمیشود که از حق امتناع از وظایف‏زناشویى تا وصول صداق استفاده نکند.

- هر گاه مهر در عقد تعیین نشده‏باشد آیا زن میتواند تا تعیین مهر وتسلیم آن از انجام وظایف امتناع‏کند؟ بعضى از فقهاى امامیه پاسخ مثبت‏داده‏اند که در توضیح باید گفت: اگر درعقد نکاح مهر تعیین نشده باشد، دلیلیبر وجود حق حبس نیست چه در این‏صورت نکاح یک عقد معاوضى به شمارنمیآید تا بتوان حق حبس را در آن جاریدانست زیرا حق حبس یک قاعده‏استثنائى است و نباید آن را به مواردمشکوک گسترش داد و شرط حال بودن‏مهر هم دلیل بر آن است که قانونگذارموردى را در نظر داشته که مهر در نکاح‏تعیین شده باشد.

- هر گاه زن در اثر اکراه از شوهرتمکین نماید قبل از اینکه مهر خود رادریافت کرده باشد آیا میتواند پس‏از رفع اکراه از انجام وظایف زناشوییامتناع کند تا مهر خود را دریافت‏کند؟

پاسخ مثبت است زیرا حق حبس‏براى زن ایجاد شده و حق با اراده صاحب‏آن یا به حکم قانون ساقط میشود و درمورد اکراه موجبى براى سقوط حق نیست‏و بقاى حبس، استصحاب میشود. اما اگرشوهر مجبور به تسلیم مهر شود پس ازرفع اکراه، نمیتواند آن را پس بگیرد.

- هر گاه شوهر به علتى مانندمسافرت یا بیمارى با زن نزدیکینکند آیا حق حبس ساقط میشود یازن مادام که نزدیکى واقع نشده‏میتواند حق حبس خود را جهت‏دریافت مهر اعمال نماید؟

صاحب جواهر میفرمایند: حاضرشدن زن به تمکین در واقع اسقاط حق‏حبس است و در ادله سقوط حق معلق به‏وطى نشده است. در فقه نکاح را به سایرعقود معوضه، مانند کرده‏اند و حق حبس‏مهر را براى شوهر نیز شناخته‏اند منتهى درمقام جمع بین حق شوهر و زن به این‏اشکال برخورده‏اند که اگر زن پیش ازگرفتن مهر اجبار به تمکین شود و به‏دلیلى نتواند آن را از مرد بگیرد، حقى را ازدست میدهد که جبران پذیر نیست درحالى که از بین رفتن مهر را با دادن پول‏جبران سازند یا امینى با توافق زوجین‏برگزینند که مهر به او تسلیم شود و یاشوهر را به دادن مهر مجبور سازند و پس‏از تمکین زن، امین مهر را به او بدهد.


پی نوشت :
1) مهر یا صداق مالى است که شوهر در مقابل حق‏تمتع باید بدهد و زن آن را به عقد مالک میشود.
2) کاتوزیان، ناصر، حقوق مدنى خانواده، چاپ‏سوم، ج 1، ص 138
3) مهرالسنه را میتوان از مهر المسمى دانست.
4) فیض، علیرضا، مبادى فقه و اصول، چاپ 7،ص 377
5) همان منبع، چاپ اول، ص 259
6) هر درهم معادل دوگرم و نیم نقره خالص است‏چون هر درهم 6/12 نخود است
7) ترجمه لمعه، ج 1، ص 259،
علیرضا فیض، همان منبع، چاپ 7 ، ص 377
8) فیض، ملامحسن، مفاتیح الشرایع، ج 3،ص‏278
9) ترجمه لمعه، چاپ یکم ، حاشیه صفحه 259
10) تفسیر نمونه، ج ، ص 262
11) تفسیر عاملى ، ج 2، به‏نقل از مجمع ، ص‏327
12) عاملى، تفسیر، ج 2، به‏نقل از طبرى ، ص‏327
13) تفسیر نمونه، ج 3، ص 262
14) مطهرى ، مرتضى، نظام حقوق زن در اسلام ،ص 187
15) ر.ک: تفسیر کشاف، ج 2، ص 299،تفسیرالمیزان، ج 8، ص 76 - تفسیرعاملى، ج 2،ص 365، 364- مجمع البیان، ج 3، ص 24 -تفسیرابوالفتوح
16) تفسیرالمیزان، ج‏8، ص 79
17) براى دلجویى زن، مالى به او بدهد که نام آن‏مهرالمتعه میباشد.
18) به مهرى گفته میشود که مقدار آن با رعایت‏حال زن از حیث‏شرافت‏خانوادگى و سایر صفات ووضعیت او نسبت‏به اماثل و اقارب و همچنین‏معمول محل و غیره در نظر گرفته شود. (ماده‏1091) (کاتوزیان، همان منبع، ج‏1 ، ص 150)
ماده 1093 قانون مدنى میگوید: هرگاه مهر درعقد ذکر نشده باشد و شوهر قبل از نزدیکى و تعیین‏مهر، زن خود را طلاق دهد زن مستحق مهرالمتعه‏است، اگر بعد از آن طلاق دهد مستحق مهرالمثل‏خواهد بود.(جعفر لنگرودى، حقوق خانواده،ص‏145)
19) روایت دیگر اینکه «باسناده عن الحسینى عن‏فضاله عن محمد بن مسلم عن احدهما علیهما السلام:سئل عن المهر ما هو قال: ما ترضى علیه الناس‏»مستدرک الوسایل، ج‏2، ص 604، حدیث 2 و 3 -تهدیب الاحکام، ج 7، ص 353
20) تحریرالوسیله امام خمینى، ج 3 ، ص 533،مساله 9
در ماده 1080 آمده است که : تعیین مقدار مهریه‏منوط به رضایت طرفین است. تراضى طرفین مقدارجنس و وصف مهر را معین میکند. هرگاه پدر یا جدبدون رعایت‏حقوق خانواده براى فرزند صغیر خودزن بگیرد، مهر بر عهده صغیر است مگر اینکه مولیعلیه بعضا یا کلا' در دادن مهر تکمین نداشته باشدکه در این صورت باید آن را مولى صغیر بدهد.
21) یکى از ارکان متعه وجود صداق است.
22) مستدرک الوسایل، ج 2، ص 604
23) تهذیب الاحکام شیخ طوسى، ج 7، ص 355- شرایط مهرالمسمى: الف - مهر باید مالیت‏داشته باشد یعنى داراى ارزش داد و ستداقتصادى باشد پس آب دریا، یا هوا ... که ارزش‏اقتصادى ندارند مهر قرار نمیگیرند. ب - مهر بایدقابل تملک باشد بوسیله زن. ج - مهر باید در ملکیت‏شوهر باشد.

د - مهر نباید مجهول باشد یعنى باید مقدار و جنس ووصف آن براى طرفین مشخص باشد. در قانون‏مدنى آمده که مهر باید بین طرفین تا حدى که رفع‏جهالت آنها بشود معلوم باشد، مشاهده کافى است ووزن کردن ضرورتى ندارد.

ه - مهر باید معین باشد ونمیتوان یکى از چند چیز را بعنوان مثال یکى از دوخانه را بطور نامعین مهر قرار داد. مهرالمسمى اگرعین معینى باشد باید در زمان عقد موجود باشد ومالیت داشته باشد و قابل نقل و انتقال باشد، معلوم ومعین باشد تا براى طرفین رفع جهالت‏ بشود و مرد نیزباید مالک آن بوده و قدرت تسلیم آن را داشته باشدماده 1087 قانون مدنى میگوید: هر چیزى که‏مالیت داشته باشد و قابل تملک نیز باشد میتوان مهرقرار داد. و مهر باید منفعت عقلایى داشته باشد پس‏مواد مخدر مهر قرار نمیگیرد. ز شوهر باید قدرت‏بر تسلیم مهر را داشته باشد و اگر تعیین مهر درست‏نیست مثلا' انگشترى که در دریا غرق شده و دست‏یافتن به آن غیرممکن است نمیتواند مهر قرار گیرد.

ح - اگر مهر عین معینى باشد باید در زمان عقدموجود باشد.
24) همچنین است در رساله آیات عظام مکارم‏شیرازى مساله «2068» گلپایگانى مساله «2428»،اراکى مساله «2433»
25) تحریرالوسیله امام خمینى قدس سره الشریف ،ص 531، مساله 4
26) توضیح المسائل یا رساله آیت‏الله العظمى اراکیمساله 2460 - اگر طرفین خواسته باشند نکاحشان‏بدون مهر باشد در این صورت نکاح بدون مهرشمرده میشود و تنها در این صورت زن پیش ازآمیزش استحقاق گرفتن مهرالمثل را ندارد.
27) تحریرالوسیله امام خمینى، ج 3، ص 531،مساله 7
28) ترجمه تحریرالوسیله، ج 3، ص 531،مساله‏5.

- بطلان مهریه: مهریه نقشى را که عوض در معاملاتیمثل بیع دارد ایفا نمیکند چرا که در حقوق کنونى،انسان موضوع هیچ قراردادى واقع نمیشود واینطور نیست که زن حتما با گرفتن مهریه تن به‏زناشویى بدهد بلکه مهرالزامى است که قانون برعهده شوهر نهاده و فرع بر اصل نکاح است لذا اگرخللى در مهریه واقع شود به اصل نکاح صدمه‏نمیزند همان طور که در ماده 1081 آمده: اگردر عقد نکاح شرط شود که در صورت عدم تادیه‏مهر در مدت معینى، نکاح باطل خواهد بود، نکاح ومهر صحیح ولى شرط باطل است. (کاتوزیان، حقوق‏مدنى خانواده، ج 1، ص 142)

29) در ماده 1084 ق.م آمده است: هرگاه مهرعینى معینى باشد و معلوم گردد قبل از عقد معیوب‏بوده یا بعد از عقد و قبل از تسلیم معیوب یا تلف‏شده شوهر ضامن عیب و تلف است.

30) ر.ک: مستدرک الوسایل ، ج 2، ص 611،حدیث 1 و 2 و 3 - وسایل شعیه ، ج 15، ص 61

31) ر.ک: مستدرک الوسایل ، ج 2، ص 611،حدیث 1 و 2 و 3 - وسایل الشیعه ، ج 15، ص 61

32) طبق روایتى ، مهرالمتعه هم باید در طلاقهایرجعى داده شود و هم در طلاقهایى که براى زوج‏حق رجوع ندارد.ماده 1092 قانون مدنى میگوید: زوج اگر بعد ازآمیزش و قبل از علم به عیب ، نکاح را فسخ کند بایدمهرالمسمى را بدهد زیرا به علت آمیزش صداق‏مستقر میشود» اگر تدلیس در حین عقد از جانب‏زوجه صورت گرفته باشد استحقاق مهر را ندارد،این قول در فقه مشهور است. و اگر تدلیس را کسان‏و اطرافیان زوجه داده باشند مدلس باید خسارت‏زوج را بدهد و زوج باید مهرالمسمى را به زوجه‏بپردازد.

33) وسایل الشیعه، ج 15، ص 24- گر چه خودروایت‏سخنى از فوت به میان نیاورده ولى عنوان‏بحث در کتاب وسایل الشیعه به صورت زیراست:'من تزوج امراه و لم یسم لها مهرا و دخل بها کان لهامهر مثلها فان مات قبل الدخول فلا مهر لها'

34) وسایل الشیعه، ج 15، ص 72، حدیث 4

35) تحریر الوسیله ، ج 3، ص 515، مساله 5

36) در ماده 1095 آمده است که در نکاح‏منقطع، عدم ذکر مهر در عقد، موجب بطلان است.

37) تلخیص از حقوق مدنى خانواده، صص‏175-173

- مهر یکى از ارکان اصلى عقددر نکاح منقطع است‏چنانکه ماده 1095 ق.م مقرر میدارد.

نویسنده : فائزه عظیم زاده اردبیلى